آرامش
قد بلندی داشت…قیافه معمولی…اما پر تلاش بود…اصلا قبول نمی کرد که اگه کسی پولی بهش قرض داد رو پس نده یا پول چیزی رو که براش خریدن رو پس نده میگفت اینجوری راحت نیستم… آدم کم توقعی بود نه دنبال پول آنچنانی بود و نه به دنبال اینکه ی شوهر پیدا کنه پولدار و ..کلا آدم قانعی بود…ی سری که تو خوابگاه بودیم رفتیم برا خرید من انار کیلویی پنج شش هزار برداشتم اون هزار پونصدی یعنی اندازه جیبش خرج میکرد وقتی رفتیم خوابگاه تقریبا هر دو میوه ی کیفیت داشتن…آدم قانعی بود خیلی هم فراخ روزی…به نظر نمیومد اصلا نگران روزی باشه…خودم میدیدم به عینه خدا روزیشو از چه جایی که نمیده…الان ازدواج کرده ی ازدواج ساده و شاید ی زندگی ساده تر اما خب از خیلیا موفق تره… چقد خوبه که آدم راضی باشه به چیزای کوچیکی که خدا بش میده تا دلش آروم باشه..هرچیز کوچیکی میتونه ی بهانه برای شکر کردن باشه…خدایاشکرت که میتونم بنویسم…